sara banoo

سارا بانو هستم

سلام.   من مریض شدم و مجبور شدم برم بیمارستان اولش که اینطور نبود. خب بزارید بگم چی شد رفتم بیمارستان: یک روز انگشت اشاره دست راستمو گرفتن  بعد این  زخمی شد و منم عاشق خاک :D رفتم خاک بازی کردم و دستم عفونت کرده بود و دستم خیلی درد میکرد البته من که میگفتم بهشون ولی اونا فکر میکردن که کنار مماخم داره میسوزه . رفتم پیش دکتر نظام ابادی اون  با سر سرنگ  چند تا  سوراخ رو انگشتام گذاشت و فشار داد و عفونت ها اومدن بیرون  . البته خدمتتون عرض کمم که من از دکتر میترسم  و وقتی که دکتر میبینم با تمام توانم  جیغ میکشم . روز بعدش دوباره دستم پر میشه می برنم پیش دکتر دکتر میگه بدینش دست یک جراح از...
25 مرداد 1395

من سارا خانوم هستم

سلام من سارا خانوم هستم و میخوام خاطراتم رو براتون بنویسم ولی سواد ندارم ..... ولی خاله نگینم قول داده تا وقتی من بزرگ میشم و سواد یاد بگیرم از زبون من براتون خاطره هامو بگه .... من  2 سال و 1 ماه دارم که 15 ماه پیش هم تولدم بود . روز تولدم خیلی خوشحال بودم و خاله نگین اومده بود کمک مامانم تا باهم خونه رو تمیز کنند  البته خاله نگین که خیلی تمیز نکرد و بیشتر  مراقب من بود تا خراب کاری ن نکنم و کلی هم از دستم حرص خورد  ما با جارو برقی مامانی با خاله نگین ماشین بازی کردیم من روی  جارو برقی مینشستم و خاله جونم هلم میداد  . ساعت چندی بود که مامان ژینوس و دایی محمد علی و خاله رقیه اومدن پیشم  . خاله ر...
24 مرداد 1395
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به sara banoo می باشد